سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش و دارایی، هر عیبی را می پوشانند و تنگدستی و نادانی، هرگونه عیبی را آشکار می سازند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
شهید بابایی - چفیه
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • آمریکا پاسگاه ریس. سه نفر بودند توی بک اتاق.

    وحید به آمریکا رسیده ونرسیده عوض شده بود.نماز را کاملا بوسیده بود وگذاشته بود کنار.

    سر از کافه پایگاه هم در آورده بود.چند تا عکس هنر پیشه ها را هم زده بود روی دیوار!

    برای همین بود که عباس! اتاق را با طناب به دو قسمت تقسیم کرده بود.

    هیچکس نبا ید به خاک دیگری تجاوز می کرد.ادامه داشت تا روزی که وحید حالش به هم خورد .

    از درد به خودش می پیچید.عباس برایش آمبولانس گرفت وبردش بیمارستان.

    چند روزی هم پیش او ماند.با هم برگشتند.صبح روزی که وحید برای نماز صبح بلند شده بود

    دیگر خبری از طناب مرزی نبود.



    دل سوخته ::: سه شنبه 85/10/19::: ساعت 5:35 عصر
    محبت دوستان: نظر

     

    باران شدید بود گفت: باید بروم، گفتم ((کجا)

     نگفت گفتم، باید من را ببری! به زور راضی شد آن روزها درشهرداری معاونش بودم رفتیم به یک محله حلبی آباد، نزدیک فرودگاه. گفتم(( چرا این جا؟)) به باران وتندی آب جوی وخانه های حلبی اشاره کرد وگفت:

    ما شهردار این شهریم. باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم. پیاده شد، رد جریان آب راگرفت، رفت. دید آب سرازیر شده رفته داخل یک خانه. در زد، پیرمردی آمدبیرون، گفت:((چی شده؟)) مهدی آب را نشان داد وگفت:((ما...)) پیرمرد عصبانی بود وگل آلود،هرچی از دهانش درمی آمد به شهردار و هرکس که می شناخت ونمی شناخت گفت.مهدی گفت:اگریک بیل بیاوری

    بدهی به ما کمکت می کنیم، این آب را ...

    پیرمرد رفت وهمسایه ها آمدند بیل آوردند.

    آن شب من ومهدی جوی کوچکی کندیم

    وآب را هدایت کردیم بیرون کوچه.

    تااذان صبح طول کشید. تازه فهمیدیم

    که مهدی شبهای قبل را کجا صبح می کرده

    برگرفته شده از کتاب(خدمت ازماست)



    دل سوخته ::: دوشنبه 85/9/20::: ساعت 8:0 صبح
    محبت دوستان: نظر

    آن روز حسین خررازی، از خط طلائیه به شهرک باز می گشت.چهره ای خاک آلود داشت.خودش رانندگی می کرد،به مقر لشگر رسید،مقابل زنجیر نگهبانی ایستاد.جوانی به اتومبیل نزدیک شد،حسین سلام کرد.بسیجی که او را نمی شناخت، پاسخش را داد وگفت:در لشگر کار می کنی-حسین فرمود بله - کارت شناسائی - ندارم - بدون کارت شناسایی حق ورود ندارید-حسین لحن صحبتش را عوض کرد:زیاد سخت نگیر.حالا بگذار بروم، بعد کارت شناسایی می آورم.ماشین را روشن کرد و تا آنجا که می توانست به زنجیر نزدیک شد.

    ادامه مطلب...

    دل سوخته ::: پنج شنبه 85/7/6::: ساعت 12:44 عصر
    محبت دوستان: نظر

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 35
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدید :426053

    >>اوقات شرعی <<

    >> چفیه<<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    شهید بابایی - چفیه

    :: لینک دوستان ::

    عاشق آسمونی
    شکوفه های زندگی
    فصل انتظار
    پیاده تا عرش
    یا امیر المومنین روحی فداک
    مهاجر...
    جاده های مه آلود
    بندیر
    سجاده ای پر از یاس
    مهر بر لب زده
    جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
    .:: رایحه ::.
    عــــــــــروج
    کانون فرهنگی شهدا
    ما با ولایت زنده ایم
    شلمچه
    اسوه ها
    دریــــــــای نـــور
    نسیم قدسیان
    منادی معرفت
    سردار بی سنگر
    بوی سیب
    بادصبا
    ما تا آخرایستاده ایم
    وبلاگ گروهیِ تَیسیر
    منطقه آزاد
    یادداشتهای فانوس
    عطر یاس
    مرام و معرفت
    قافیه باران
    پاک دیده
    توشه آخرت
    یا حسین (ع)
    مشکات نور الله
    عطش
    به یاد شهدا
    مهاجر
    شهید قنبر امانی
    شاخآبه عشق
    سیرت پیشگان
    اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
    صدفی برای مروارید
    شهدا
    عرفان وادب
    سرزمین من
    علمدار دین
    شمیم یاس
    فرزند روح الله...
    خطابه
    نیم پلاک
    پر شکسته
    قافله شهداء
    برو بچه های ارزشی
    کوثر ولایت
    دوزخیان زمین
    سرخ بی نهایت
    فصل کودکی
    آسمان آبی
    سرباز ولایت
    صراط مبین
    یا زهرا(س)
    گل پیچک
    .::: رایحه وصال :::.
    به انتظار باید ایستاد!
    کشکول
    شمیم
    حاج آقا مسئلةٌ
    نسیم وحی
    لهجه سکوت
    یاد لاله ها
    مذهبی
    صدفی برای مروارید
    پاتوق جنگ نرم
    ولایت علیه السلام
    منتظر
    شیدای حسین
    کبوترانه
    عشق بی انتها
    به عشق ارباب
    شعیب ابن صالح
    یا رب الحسین
    دنیای واقعی
    باد صبا
    سیر بی سلوک
    آخر عشق
    راز و نیاز با خدا
    دو نیمه سیب
    انتظار
    علوم جهان
    نیروهای ویژه
    به راه لاله ها
    سیب سرخ
    دیده و دل
    پرستوی مهاجر
    فرزند شهید
    شمیم عطر گل یاس
    کوثر
    بانگ رحیل
    صهبای صفا
    بی نشان
    یاس کبود
    سبکبالان
    محمد حسین رنجبران
    من عرف نفسه فقد عرف ربه
    شاخه گلی برای شهید
    دفاع مقدس(راه بی پایان)
    امیرالمومنین علی(ع)
    وصال
    صبح (وبلاگ دفاع مقدس)
    کبوتر غریب
    تلنگر
    کامران نجف زاده
    چفیه یعنی عشق
    نوید شهادت
    فرهنگ شهادت
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    خادم الشهداء
    عدالت خواهی
    لبیک
    ولایت،مذهبی...
    شیران لرستان
    حرفهای ناب...
    القائم
    کربلایی ها
    دل نوشته
    پلاک، شهادت
    پیام شهبند
    پلاک طلایی
    هویزه
    اذان صبح
    لاله های آسمانی
    آسمان شلمچه
    مشکاة
    یادداشتهای بی تکلف
    ساحل آسمانی
    سجده بر خاک
    بچه پرستوهای شهید
    صراط مبین
    یه منتظر
    پایی که جا ماند
    سنگر بندگی


    :: لوگوی دوستان ::

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>آرشیو شده ها<<
    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<